غزل (302)
خوش خبـر بـاشی،ای نـسیـم شمال !
کــه بـه مـــا مـیرســــد زمـان وصـال
قـصّــةُ الـعـشـق لاَ انـْفِـصـٰـامَ لـَــهــٰـا
فـُصِــمـَتْ هٰـاهُـنـٰا لــســـانُ الـْقـــــٰال
مٰـا لـِسـَـلـمٰی وَ مـَنْ بــِــذي سـَلـــَم ٍ
اَیـْـنَ جـیــرانـُنـــٰا و کـَـیـْـفَ الـحـٰـال ؟
عـَـفـَـــتِ الــــــــــدّارُ بـَـعــدَ عـٰـافـیــَـةٍ
فـَـاسـْـــــــألـُوا حـالـَهـٰـا عـَنِ الاَطـْـلال
في جـَمــال ِ الـْـکـَمـال ِ نـِلـْتَ مـُـنـٰـی
صـَــــرَفَ اللهُ عـَنـْــــکَ عـَیـْـنَ کـَمـٰـال
یــــٰا بـَریــدَ الـحِـمٰی حـَمــــــــٰـاکَ اللهُ
مـَـرحـَبـــٰا ! مـَـرحـَبــٰا ! تـَعــٰال ! تـَعـٰال
عــرصــهی بــزمـگــاه خـالــــی مـانــد
از حــریـفـــــــان و جــــــام مــالامـــال
سـایــه افـکـنـــد حالـیـــا شـب هَـجـر
تــا چـه بـازنـــــد شــبروان خـیــال ؟!
تــُــرک مـا ســــوی کـس نـمی نـگـــرد
آه از ایــن کـبــــــــــــریـا و جـاه و جـلال
حـافــظـا ! عشق و صابـری تـا چنـد ؟!
نــالــهی عـاشـقـان خوش ست بـنــال !
روخوانی : آل مجـتـبـی
شــــــرح : استاد دهقانیانفرد
1. در رابطه با این غزل و اشعار دیگر عربی یک توضیح مختصری بدهم : اول اشعاری را که به دو زبان فارسی و عربی سروده میشود "مـُـلـَمـّـع" گویند و جمع آن : "مـُلـَمّـات" است . در شعر فارسی بعد از حضور اسلام در ایران تأثیرات زیادی از اشعار عربی مشاهده میشود چه از نظر قالب و وزن و قافیه و چه از نظر زبان و مفهوم . با بررسی اشعار فارسی از قرون اولیه اسلام مشخص میشود که شاعران ایران ، اشعار عرب را در دسترس داشته و میخوانده و شاعران آنها را میشناختهاند . "منوچهری" در قصیدهای که در مدح "عنصری"سروده ، اسامی اکثر شعرای عرب ـ پیش از اسلام و بعد از اسلام ـ را آورده است . حضور اسامی معشوقه های عرب مثل : "سلمیٰ " و "لیلی" و . . . و نیز اصطلاحات ادبیات عرب ، مانند : "منزلگاه کاروان معشوق" ، "خانهی معشوق" ، "خاکستر به جا مانده از کاروان معشوق" و . . . در شعر فارسی ، نشان از تحت تأثیر قرار گرفتن پارسیگویان از شاعران عرب است . بویژه که حدود دو قرن زبان عرب زبان دیوانی و دولتی بخشهای بزرگی از ایران بـوده است . "حافظ" نیز علاوه بر اینکه قاری قرآن است و با درس و آموزش قرآن و تفاسیر آن سر و کار داشته ، با شاعران عرب و شعرشان آشناست و بر زبان و ادبیات عرب تسلّط کامل داشته و از آنان تأثیر بسیار گرفتهاست ، البته من الان فراموش کردهام که بیشتر تحت تأثیر کدام شاعر عرب بودهاست ـ امین اسکندری : به احتمال زیاد "مُـتـَـنّـبي" ـ ولی در غزلیات او نیز ؛ اصطلاحات و مفاهیم ادبی شاعران عرب بسیار دیدهایم و چند غزل "ملمّع" هم در دیوان او آمده است ، از جمله همین غزل . معنی بیت : ای باد صبا همیشه خوش خبر باشی ! از اینکه برای ما خبر زمان وصال آوردی [از تو سپاسگزاری میکنیم]
2. ( قصّه = داستان ، ماجرا - لا= حرف نفی جنس ، هیچ نیست - انفصام = شکسته شدن ، در اینجا : قطع شدن ، بریده شدن - لـَها = برایش ، برای او - فُصِمَت = فعل مجهول است یعنی بـُریده شد - هاهُنا = اینجا - لسان = زبان - القال = صحبت کردن ، گفتار ) در نسخهی "خانلری" به جای "القال" ، "مقال" آمده که متن درست تر است . معنی بیت : داستان عشق ، به هیچوجه قطع شدن برایش وجود ندارد ، [لیکن] اینجا در برابر عشق ( در مورد عشق) زبان سخن گفتن بریده شده است . "مولوی" میگوید : «در نگنجد عشق در گفت و شنید / عشق دریایی است قعرش ناپدید - شرح عشق ار من بگویم بر دوام / صد قیامت بگذرد وان ناتمام - هر چه گویم عشق را شرح و بیان / چون به عشق آیم خجل باشم از آن - خود قلم اندر نوشتن میشتافت / چون به عشق آمد ز هیبت برشکافت» .
3. ( ما = حرف استفهام است ، چگونه است - ل = حرف صله است - سلمیٰ = از معشوقه های عرب - مَن = کسی که - ذيسلم = صاحب سلامتی ، دارای آرامش ، نام مکانی و درختی در بیابان عربستان که مسافران صحرا در زیر سایهی آن استراحت میکردهاند و اینطور که از قصاید عربی استنباط میشود ، سلمٰی در حین سفر درآنجا استراحت کرده است - ایْنَ = کجاست ؟ - جیران = جمع جار ، همسایگان - کیْفَ = چگونه است ؟ ) معنی بیت : سلمٰی و کسی که در "ذی سلم" هستند ، چطورند؟ همسایگانمان کجایند و حال و روزشان چطور است ؟
4. ( عَفَتْ = فعل ماضی مفرد مؤنث غایب ، ویران شد ، محو و نابود شد - الدّار = خانه - عافیة = آبادانی ، سلامتی - فـَ = پس - اسْـألـُوا = فعل جمع مذکر حاضر ، بپرسید - حالها = وضع و روزگارشان - عَنْ = از - الأطلال = آثار باقی مانده از ساختمان) معنی بیت : خانه از پس آبادی ویران شده است ، وضع و روزگارشان (همسایه ها در بیت قبل) را از ویرانه ها بپـرسید .
5. ( في = در - جمال = زیبایی - کمال = تمام ، نهایت - نِلتَ = فعل ماضی مفرد مذکر مخاطب ، نایل شدی ، رسیدی - مَنٰی = جمع مُنیة ، آرزوها - صَرَفَ = فعل ماضی مفرد مذکر غایب در اینجا کارکرد دعایی دارد ، گرداند و دفع کرد ، بگرداناد ، دفع کناد - عیْن = چشم ) دربعضی نسخه ها "فی کمال الجمال" به جای "فی جمال الکمال" آمده که به نظر درست تر از متن ماست . "عیْنَ کمال" اصطلاحی است به معنی چشم زخم . معنی بیت : در نهایت زیبایی به آرزوهایت رسیدی ، خداوند چشم زخم را از تو دور کند .
6. ( یـا = حرف ندا ، ای - بـَریدْ = قاصد ، پیام رسان - الحِمٰی = چراگاه قرق شده برای چهارپایان پادشاه یا بزرگ طایفه ، علفزاری که برای چرای چهارپایان کسی قرق یا محصور شده باشد ، در اینجا سبزهزاری که اقامتگاه معشوق است و کسی به آن دسترسی ندارد - حَما = فعل ماضی مفرد مذکر غایب که در اینجا کارکرد دعایی دارد ، حمایت کرد ، حمایت کناد ، حفظ کناد - کَ = ضمیر متصل مفعولی ، تـورا - مَرحَبا = خوش آمدی - تَعالْ = فعل امر مفرد مخاطب ، بـیـا) تکرار "مرحبا" و "تعال" برای تاکید و به منظور رساندن شور و اشتیاق است . این بیت عربی شدهی بیت اول است . معنی بیت : ای پیام آور دیار معشوق خدا حفظت کند ! بـیـا ! بـیـا ! خوش آمدی ! خوش آمدی !
7. ( عرصه = میدان ، محوطه ، گستره - بزمـگاه = مجلس شادی و شادخواری - حریف = هم پیاله - مالامال = لبریز ، پـر ) معنی بیت : میدان شادخواری و مجلس شادی از هم پیالهها و جام لب ریز از شراب خالی شده است ( میخواهد بگوید که شادی و شادخواری فراموش شده است . جای دیگر دارد که : «زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت / کس ندارد ذوق مستی ، میگساران را چه شد ؟»
8. ( هَجر = جدایی ، دوری از یار - شبرو = کسی که در شب سفر کند ، دزد ، عیّار) "شبروان خیال" اضافهی تشبیهی ، خیال به شبروان تشبیه شده است . معنی بیت : اکنون شب جدایی سایه گستر شده تا ببینیم که خیال های شب پیما چه نقشی را بازی میکنند ؟!
9. ( تُرک = زیبا روی چابک ة استعاره از معشوق - کبریا = بزرگی ، هیبت و عظمت) شاید "تُرک" استعاره از پادشاه و ممدوحی باشد که اصل و نسبش تُرک باشد . معنی بیت : معشوق ما به کسی توجّهی نمیکند ، وای از دست این بزرگی و شکوه [که چه تغییراتی که در خوی و خصلت ها ایجاد میکند] .
10. ( صابری = بردباری) معنی بیت : ای حافظ ! عشق با صابری جور در نمیآید ، تا کی میخواهی شیکیبایی کنی ؟ آه و زاری (بی تابی) عاشقان خوش است ، بیتابی کـن !
· آل مجتبی : ببخشید که من این غزل را روخوانی کردم ، بخاطر اینکه عربی بـود خواستم که درست خوانده شود . در بارهی بیت اول ، عرض کنم که حافظ به خاطر اینکه باد صبا زمان وصال را به او خبر داده با یک دعای خیر : "خوش خبر باشی" از او سپاسگزاری میکند امّا زیرکانه ، ببینید نتیجهی این دعای خیر باز به خود حافظ برمیگردد . مفهوم بیت دوم را در اشعار عارفانه بسیار میبینیم ؛ "مولانا" میگویـد : «هر که را اسرار حق آموختند / مُهر کردند و دهانش دوختند» که "اسرار حق" همان عشق است . "حافظ" در غزلهای دیگر هم این معنا را دارد ، از جمله : «سخن عشق نه آن است که آید به زبان / ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت»
خوش خبـر بـاشی،ای نـسیـم شمال !
کــه بـه مـــا مـیرســــد زمـان وصـال
قـصّــةُ الـعـشـق لاَ انـْفِـصـٰـامَ لـَــهــٰـا
فـُصِــمـَتْ هٰـاهُـنـٰا لــســـانُ الـْقـــــٰال
مٰـا لـِسـَـلـمٰی وَ مـَنْ بــِــذي سـَلـــَم ٍ
اَیـْـنَ جـیــرانـُنـــٰا و کـَـیـْـفَ الـحـٰـال ؟
عـَـفـَـــتِ الــــــــــدّارُ بـَـعــدَ عـٰـافـیــَـةٍ
فـَـاسـْـــــــألـُوا حـالـَهـٰـا عـَنِ الاَطـْـلال
في جـَمــال ِ الـْـکـَمـال ِ نـِلـْتَ مـُـنـٰـی
صـَــــرَفَ اللهُ عـَنـْــــکَ عـَیـْـنَ کـَمـٰـال
یــــٰا بـَریــدَ الـحِـمٰی حـَمــــــــٰـاکَ اللهُ
مـَـرحـَبـــٰا ! مـَـرحـَبــٰا ! تـَعــٰال ! تـَعـٰال
عــرصــهی بــزمـگــاه خـالــــی مـانــد
از حــریـفـــــــان و جــــــام مــالامـــال
سـایــه افـکـنـــد حالـیـــا شـب هَـجـر
تــا چـه بـازنـــــد شــبروان خـیــال ؟!
تــُــرک مـا ســــوی کـس نـمی نـگـــرد
آه از ایــن کـبــــــــــــریـا و جـاه و جـلال
حـافــظـا ! عشق و صابـری تـا چنـد ؟!
نــالــهی عـاشـقـان خوش ست بـنــال !
روخوانی : آل مجـتـبـی
شــــــرح : استاد دهقانیانفرد
1. در رابطه با این غزل و اشعار دیگر عربی یک توضیح مختصری بدهم : اول اشعاری را که به دو زبان فارسی و عربی سروده میشود "مـُـلـَمـّـع" گویند و جمع آن : "مـُلـَمّـات" است . در شعر فارسی بعد از حضور اسلام در ایران تأثیرات زیادی از اشعار عربی مشاهده میشود چه از نظر قالب و وزن و قافیه و چه از نظر زبان و مفهوم . با بررسی اشعار فارسی از قرون اولیه اسلام مشخص میشود که شاعران ایران ، اشعار عرب را در دسترس داشته و میخوانده و شاعران آنها را میشناختهاند . "منوچهری" در قصیدهای که در مدح "عنصری"سروده ، اسامی اکثر شعرای عرب ـ پیش از اسلام و بعد از اسلام ـ را آورده است . حضور اسامی معشوقه های عرب مثل : "سلمیٰ " و "لیلی" و . . . و نیز اصطلاحات ادبیات عرب ، مانند : "منزلگاه کاروان معشوق" ، "خانهی معشوق" ، "خاکستر به جا مانده از کاروان معشوق" و . . . در شعر فارسی ، نشان از تحت تأثیر قرار گرفتن پارسیگویان از شاعران عرب است . بویژه که حدود دو قرن زبان عرب زبان دیوانی و دولتی بخشهای بزرگی از ایران بـوده است . "حافظ" نیز علاوه بر اینکه قاری قرآن است و با درس و آموزش قرآن و تفاسیر آن سر و کار داشته ، با شاعران عرب و شعرشان آشناست و بر زبان و ادبیات عرب تسلّط کامل داشته و از آنان تأثیر بسیار گرفتهاست ، البته من الان فراموش کردهام که بیشتر تحت تأثیر کدام شاعر عرب بودهاست ـ امین اسکندری : به احتمال زیاد "مُـتـَـنّـبي" ـ ولی در غزلیات او نیز ؛ اصطلاحات و مفاهیم ادبی شاعران عرب بسیار دیدهایم و چند غزل "ملمّع" هم در دیوان او آمده است ، از جمله همین غزل . معنی بیت : ای باد صبا همیشه خوش خبر باشی ! از اینکه برای ما خبر زمان وصال آوردی [از تو سپاسگزاری میکنیم]
2. ( قصّه = داستان ، ماجرا - لا= حرف نفی جنس ، هیچ نیست - انفصام = شکسته شدن ، در اینجا : قطع شدن ، بریده شدن - لـَها = برایش ، برای او - فُصِمَت = فعل مجهول است یعنی بـُریده شد - هاهُنا = اینجا - لسان = زبان - القال = صحبت کردن ، گفتار ) در نسخهی "خانلری" به جای "القال" ، "مقال" آمده که متن درست تر است . معنی بیت : داستان عشق ، به هیچوجه قطع شدن برایش وجود ندارد ، [لیکن] اینجا در برابر عشق ( در مورد عشق) زبان سخن گفتن بریده شده است . "مولوی" میگوید : «در نگنجد عشق در گفت و شنید / عشق دریایی است قعرش ناپدید - شرح عشق ار من بگویم بر دوام / صد قیامت بگذرد وان ناتمام - هر چه گویم عشق را شرح و بیان / چون به عشق آیم خجل باشم از آن - خود قلم اندر نوشتن میشتافت / چون به عشق آمد ز هیبت برشکافت» .
3. ( ما = حرف استفهام است ، چگونه است - ل = حرف صله است - سلمیٰ = از معشوقه های عرب - مَن = کسی که - ذيسلم = صاحب سلامتی ، دارای آرامش ، نام مکانی و درختی در بیابان عربستان که مسافران صحرا در زیر سایهی آن استراحت میکردهاند و اینطور که از قصاید عربی استنباط میشود ، سلمٰی در حین سفر درآنجا استراحت کرده است - ایْنَ = کجاست ؟ - جیران = جمع جار ، همسایگان - کیْفَ = چگونه است ؟ ) معنی بیت : سلمٰی و کسی که در "ذی سلم" هستند ، چطورند؟ همسایگانمان کجایند و حال و روزشان چطور است ؟
4. ( عَفَتْ = فعل ماضی مفرد مؤنث غایب ، ویران شد ، محو و نابود شد - الدّار = خانه - عافیة = آبادانی ، سلامتی - فـَ = پس - اسْـألـُوا = فعل جمع مذکر حاضر ، بپرسید - حالها = وضع و روزگارشان - عَنْ = از - الأطلال = آثار باقی مانده از ساختمان) معنی بیت : خانه از پس آبادی ویران شده است ، وضع و روزگارشان (همسایه ها در بیت قبل) را از ویرانه ها بپـرسید .
5. ( في = در - جمال = زیبایی - کمال = تمام ، نهایت - نِلتَ = فعل ماضی مفرد مذکر مخاطب ، نایل شدی ، رسیدی - مَنٰی = جمع مُنیة ، آرزوها - صَرَفَ = فعل ماضی مفرد مذکر غایب در اینجا کارکرد دعایی دارد ، گرداند و دفع کرد ، بگرداناد ، دفع کناد - عیْن = چشم ) دربعضی نسخه ها "فی کمال الجمال" به جای "فی جمال الکمال" آمده که به نظر درست تر از متن ماست . "عیْنَ کمال" اصطلاحی است به معنی چشم زخم . معنی بیت : در نهایت زیبایی به آرزوهایت رسیدی ، خداوند چشم زخم را از تو دور کند .
6. ( یـا = حرف ندا ، ای - بـَریدْ = قاصد ، پیام رسان - الحِمٰی = چراگاه قرق شده برای چهارپایان پادشاه یا بزرگ طایفه ، علفزاری که برای چرای چهارپایان کسی قرق یا محصور شده باشد ، در اینجا سبزهزاری که اقامتگاه معشوق است و کسی به آن دسترسی ندارد - حَما = فعل ماضی مفرد مذکر غایب که در اینجا کارکرد دعایی دارد ، حمایت کرد ، حمایت کناد ، حفظ کناد - کَ = ضمیر متصل مفعولی ، تـورا - مَرحَبا = خوش آمدی - تَعالْ = فعل امر مفرد مخاطب ، بـیـا) تکرار "مرحبا" و "تعال" برای تاکید و به منظور رساندن شور و اشتیاق است . این بیت عربی شدهی بیت اول است . معنی بیت : ای پیام آور دیار معشوق خدا حفظت کند ! بـیـا ! بـیـا ! خوش آمدی ! خوش آمدی !
7. ( عرصه = میدان ، محوطه ، گستره - بزمـگاه = مجلس شادی و شادخواری - حریف = هم پیاله - مالامال = لبریز ، پـر ) معنی بیت : میدان شادخواری و مجلس شادی از هم پیالهها و جام لب ریز از شراب خالی شده است ( میخواهد بگوید که شادی و شادخواری فراموش شده است . جای دیگر دارد که : «زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت / کس ندارد ذوق مستی ، میگساران را چه شد ؟»
8. ( هَجر = جدایی ، دوری از یار - شبرو = کسی که در شب سفر کند ، دزد ، عیّار) "شبروان خیال" اضافهی تشبیهی ، خیال به شبروان تشبیه شده است . معنی بیت : اکنون شب جدایی سایه گستر شده تا ببینیم که خیال های شب پیما چه نقشی را بازی میکنند ؟!
9. ( تُرک = زیبا روی چابک ة استعاره از معشوق - کبریا = بزرگی ، هیبت و عظمت) شاید "تُرک" استعاره از پادشاه و ممدوحی باشد که اصل و نسبش تُرک باشد . معنی بیت : معشوق ما به کسی توجّهی نمیکند ، وای از دست این بزرگی و شکوه [که چه تغییراتی که در خوی و خصلت ها ایجاد میکند] .
10. ( صابری = بردباری) معنی بیت : ای حافظ ! عشق با صابری جور در نمیآید ، تا کی میخواهی شیکیبایی کنی ؟ آه و زاری (بی تابی) عاشقان خوش است ، بیتابی کـن !
· آل مجتبی : ببخشید که من این غزل را روخوانی کردم ، بخاطر اینکه عربی بـود خواستم که درست خوانده شود . در بارهی بیت اول ، عرض کنم که حافظ به خاطر اینکه باد صبا زمان وصال را به او خبر داده با یک دعای خیر : "خوش خبر باشی" از او سپاسگزاری میکند امّا زیرکانه ، ببینید نتیجهی این دعای خیر باز به خود حافظ برمیگردد . مفهوم بیت دوم را در اشعار عارفانه بسیار میبینیم ؛ "مولانا" میگویـد : «هر که را اسرار حق آموختند / مُهر کردند و دهانش دوختند» که "اسرار حق" همان عشق است . "حافظ" در غزلهای دیگر هم این معنا را دارد ، از جمله : «سخن عشق نه آن است که آید به زبان / ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت»
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire