lundi 8 août 2011

غزل 301

غزل (301)

ای دل ریـش مـرا بـا لـب تـو حـقّ نـمـک

حق نـگـهـدار ! که من می‌روم ، اللهُ مـَعـَک

تـویی آن گـوهر پـاکـیـزه که در عـالـم قـدس

ذکـر خـیـر تـو بـُـوَد حـاصـل تـسـبـیـح مَـلَـک

در خلـوص من‌ات ار هست شکی ، تجربه کن

کـس عـیـار زر خالـص نـشـنـاسـد چـو مَـحـَک

گـفـتـه بـودی که شوم مست و دو بـوس‌ات بـدهم

وعـده از حـد بـشـد و مـا نـه دو دیـدیـم و نـه یـک

بـگــشـا پـستـه‌ی خنـدان و شـَکـَر ریــزی کـن

خـلـق را از دهـن خویـش مـیــنــداز بـه شــک

چرخ بـر هم زنــم ار غـیـر مـرادم گــردد

من نـه آنـم که زبـونی کـشـم از چـرخ فـلــک

چون بـر حـافــظ خویـشـش نـگـذاری ، بـاری

ای رقـیـب از بـر او یک دو قـدم دور تــرک



روخوانی : لـیــلا دهقانیان‌فرد

شــــــرح : استاد دهقانیان‌فرد



1. ( ریش = زخمی ، مجروح - اللهُ معک = خدا همواره پشت و پناهت باشد) "ای" در اینجا حرف ندایی است که منادای آن (معشوق) حذف شده ، یعنی در اصل : "ای کسی که " بـوده . "حق‌نگهدار" را دو جور می‌توان خواند : 1- خدا نگهدارت باشد . 2- حقوق و تعهد نمک (نمک‌گیرشدن) را به جا بـیـاور . در باره‌ی "حق نمک" که هنوز هم جزء باورهای ماست ـ البته در قدیم کاملن رعایت می‌شد – یک نوعی تعهّد اخلاقی و جوانمردی است که بین کسانی که "نان و نمک" یکدیگر را می‌خوردند ایجاد می‌شد و اخلاقن و وجدانن به هم خیانت نمی‌کردند . در همین کازرون خودمان حدود 40 سال پیش اتفاق جالبی افتاد : «شبی دو سه نفر دزد برای دزدی به خانه‌ای که زیر نظر گرفته بودند می‌روند ، یکی در کوچه کشیک می‌داده و یکی بر پشت بام مواظب بـوده و سـومی وارد منزل می‌شود ، اتفاقن خیلی گرسنه بوده ، تـکّه‌ای نان پیدا می‌کند و می‌خورد ، بعد اثاثیه و چیزهایی را که جمع کرده رها می‌کند و بیرون می‌آید ، شریکانش می‌پرسند : چرا دست خالی برگشتی ؟ مگر چیزی گیر نیاوردی ؟ می‌گویـد : گرسنه بـودم ، حواسم نبود و تکه‌ای نان دیدم و خوردم ، وقتی متـوجه شدم تـا نمک‌گیر شده‌ام ، همه چیز را گذاشتم و آمدم .» در این بیت چند برداشت از "حق نمک" می‌توانیم داشته باشیم : 1- در قدیم برای ضد عفونی کردن زخمهای ناسور (زخم کهنه و عفونی) از نمک استفاده می‌کردند ، که خیلی سوزش داشت ، پس در اینجا می‌گوید که آرزوی و خیال بوسه از لب نمکین تـو باعث سوزش زخم دل من (زخم عاشقی) شده . 2- چون لب نمکین تـو را بوسیده‌ام هم نمک (نمک خورده‌ی) یکـدیگر شده‌ایم . معنی بیت : ای کسی (معشوق) که دل مجروح من با لب تـو حقّ نمک دارد ! خدا نگهدار تـو باشـد (حقوق نمک را رعایت کن) ، من می‌روم خدا پشت و پناهت باشد .

2. ( گوهر = اصل و نسب - عالم‌قدس = عالم ملکوت - ذکر خیر = به نیکویی یاد کردن - تسبیح = به پاکی و بلند‌مرتبگی سـتودن ) معنی بیت : [ای معشوق] تـو آن پـاک‌نـژاد که در عالم ملکوت ماحصل عبادت فرشتگان از تـو بـه نیکویی یـاد کردن است .

3. ( خلوص = پاکی ، بی آلایشی ، یـکـدلی - عِیار = اندازه ، مقدار خالص بـودن - مِحـَک = وسیله‌ی سنجش عیار طلا ) "ت" در "منت" یعنی نسبت به من . "زر" استعاره از عاشق و "محک" استعاره از معشوق است . معنی بیت : اگر در یـکدلی من نسبت به خودت تردید داری ، [خودت] آزمایش کن ، زیرا که هیچکس مانند معشوق نمی‌تواند یکدلی و پاکی عاشق را تشخیص دهد همانگونه که تنها محک می‌تواند خلوص طلا را مشخص کند .

4. راجع به این بیت داستان زیبایی ساخته‌اند که گفتنش خالی از لطف نیست : «یک روز دختری به حافظیه می‌رود و به حافظ می‌گوید : تفألی می‌زنم اگر درست جوابم دادی بوسه‌ای بر مقبره‌ات می‌زنم ، تفأل می‌زند و این بیت می‌آیـد : "سرمست در قبای زر افشان چو بـگذری / یک بوسه نـذر حافظ پشمینه‌پوش کن" دختر بوسه بر مزار حافظ نمی‌زند و می‌رود ، چندی بعد دوباره آمد و گفت : تفألی می‌زنم اگر درست جوابم دادی دوبوسه بر مزارت می‌زنم ، تفأل می‌زند و این بیت از همین غزل می‌آید : "گفته بودی که شوم مست و دو بـوست بـدهم / وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک" بازهم بوسه را فراموش می‌کند و می‌رود ، چند سالی می‌گذرد و دوباره به حافظیه می‌رود ، بر سر قبر می‌نشیند و می‌گویـد : ای خواجه‌ی شیراز ! تفألی می‌زنم اگر درست جوابم بـدهی سه بوسه بر مزارت می‌زنم ، تفأل می‌زند و این غزل می‌آید : "هزار جهد بکردم که یار من باشی / مراد بخش دل بی قرار من باشی ـ چراغ دیده‌ی شب زنده‌دار من گردی / انیس خاطر امیدوار من باشی ـ چو خسروان ملاحت به بندگان نازند / تو در میانه خداوندگار من باش ـ . . . . . . . . . . ـ سه بوسه کز دو لبت کرده‌ای وظیفه‌ی من / اگر ادا نکنی قرض دار من باشی ـ . . . . . . " دختر خجالت می‌کشد و سنگ مزار حافظ را غرق بوسه می‌کند . » . "وعده از حد بشد" یعنی زمانی طولانی از وعده‌ات گذشته (خیلی طول کشیده) . معنی بیت : [ای دلبر] قول داده بـودی مست که شدی به من دو بوسه بـدهی مدتی از وعده‌ات گذشته و هنوز دو بوسه که هیچ یک بوسه هم به ما نداده‌ای .

5. "پسته‌ی خندان" استعاره از لب و دهان . "شکر ریزی کردن" کنایه از : "سخن نغز گفتن" یا "شیرین زبانی کردن" است . یکی از آرایه هایی که شاعران به زیبایی به کار می‌گیرند ، "اغراق" است ، حافظ کمر معشوق را به مو و حتی به خیال تشبیه می‌کند : «اگر چه موی میانت به چون منی نرسد / خوش است خاطرم از قکر این خیال دقیق» و لب را به اندازه‌ی نقطه‌ای تصویر می‌نماید : «گفتم : به نقطه‌ی دهنت خود که بـرد راه ؟ / گفت : این حکایتی ست که با نکته دان کنند» و در اینجا لب و دهن معشوق را از کوچکی به "هیچ" می‌خواند و از معشوق می‌خواهد حرف بزند تا مردم گمان نکنند که لب و دهانی وجود ندارد . معنی بیت : [ای دلبرم] لب بگشا و سخن نغز بـگو و مردم را از داشتن یا نداشتن لب و دهان به شک و تردید مـیـانداز .

6. ( چرخ = هرچیز گرد و مدوّری که بچرخد ، استعاره از آسمان ، فلک - مـُراد = آرزو ، میل - زبـونی = خواری ، فرودستی - فلک = آسمان ) جایی خواندم که : "دایره مـادر تمام اختراعات [متحرک] است" . "چرخ فلک" اضافه‌ی تشبیهی است ، آسمان به چرخ تشبیه شده ، در قدیم این بیت از شطحیات حافظ است ، "شطح" یعنی : "گزافه گویی" ، البته از نظر عرفا این در نظر عوام "گزافه" است ، مثل "انا الحق" گفتن "حسین بن منصور حلاّج" یا اینکه "بایـزید" گفت : "لیسَ في جُبّتی الاّ الله" ، یا "شاه نعمت‌الله ولی" که می‌گوید : «ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم / صد درد را به گوشه‌ی چشمی دوا کنیم» در اینجا هم "حافظ" می‌گوید که افلاک را برهم می‌زنم و از نظم و سامان می‌اندازم . و نمی‌گذارم که فلک بر من چیره شود و سرنوشتم را بر خلاف میل من رقم بـزند ، البته از حضرت علی (ع) و دیگر معصومین روایت داریم که می‌شود تقدیر و سرنوشت را با دعا ، کار خیر و صدقه تغییر داد . معنی بیت : اگر آسمان بخواهد بر خلاف میل من سرنوشتم را رقم بـزند نظم و سامانش را به هم می‌ریزم ، من کسی نیستم که در برابر آسمان گردنده خواری بکشم و کوتاه بیایم .

7. ( رقیب = مراقب ، محافظ و نگهبان درگاه معشوق) ضمیر "ش" در "خویشش" بر می‌گرد به معشوق . به نگهبان معشوق می‌گوید که حافظ مال معشوق است ، تو چه کاره‌ای که نمی‌گذاری معشوق در کنار حافظ خودش باشد . معنی بیت : ای مراقب بارگاه معشوق دور شو (گم شو) چرا نمی‌گذاری که معشوق در کنار حافظ که مال خوش است بماند ؟



· استـاد : اگر دوستان نظری یا صحبتی دارند بفرمایند !

· آل مجتبی : در رابطه با بیت اول ، نظر من این است که چون حقّ نمک از جانب عاشق (حافظ) بر معشوق است . باید اینطور بگوییم که : با بوسیدن تـو شور و سـوز عاشقی را بـه تـو دادم (نمک عشقم را به تـو چشاندم ) ، عاشق به گردن معشوق حق نمک دارد که از او می‌خواهد که حق نمک را رعایت کند . در بیت دوم "وعده از حد بشد" شاید اشاره دارد که زیاد از حـد مست شده‌ای . در مصرع اول وعده ، وعده‌ی زمان نیست . و شاید مستی از حد گذشته ، مستی غرور یـا نـاز باشد نه مستی از شراب . از بیت پنجم دو منظور دیگر را هم می‌توان برداشت کرد : 1- سخن بگو تا مردم شک نکنند که تو لال هستی یا گویا . 2- عقایـدت را بیان کن تا مردم نسبت به عقایـدت شکی نداشته باشند .


Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire